عزیزم شرمنده جواب من اونقدر طولانی بود که روم نشد تو قسمت نظرات
و بلاگ بنویسمش . خلاصه اش اینکه به بزرگواری خودتن ببخشید.
و امّا ..... جواب :
آزاده قربونت برم خودت هم خوب می دونی که خیلی از اونایی که هر روز داری بخاطرشون می شکنی حتی ارزش فکرکردن رو هم ندارن چه برسه به اینکه ....
می دونم خیلی سخته که سنگ باشی در حالی که نیستی و سخت تر از اون اینه که ؛سنگ نباشی و بخوای به عادت زمونه بقیّه رو بشکنی ، چون اینطوری ممکنه طرفت اونقدر محکم باشه که در قبال ضربه ای که می خوای بهش وارد کنی خودت ترک برداری امّا گلم ، نمی شه همیشه سست باشی و بذاری بقیّه تصمیم بگیرن که قراره بشکنی یا باقی بمونی ،میدونم خیلی سخته امّا کافیه یه بار اراده کنی یه بار واسه همیشه ، نه یه بار به نیّت نیمه تموم گذاشتن و دوباره از نو شروع کردن کاشکی یادمون باشه هرچند فرصت ها در حال تکرار شدنه امّا همیشه به یه جایی می رسیم که آخرین
مرتبه اس و اگه آخرین مرتبه فرصت آخرمون باشه باید تمام تلاشمون رو بکنیم که تو همین فرصت باقی مونده چیزی رو که می خوایم به دست بیاریم وگرنه هیچ وقت ...بیا این بار فکر کن فرصت آخره و تا اونجایی که واسه ات امکان داره تلاش کن . یه کم جدّیت به خرج بده می دونم که ؛ می تونی.
و در آخر : واسه کسی بمیر که واسه ات تب کنه
یه روز،وقتی هیزم شکن مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود،تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟
هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت:
آیا این تبر توست؟ هیزم شکن جواب داد: نه .
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقرهای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: نه.
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟
جواب داد: آری.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه میرفت، زنش افتاد توی آب.
هیزم شکن داشت گریه میکرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه میکنی؟
هیزم شکن جواب داد «فرشته، زنم افتاده توی آب.»
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟
هیزم شکن فریاد زد: بله، خودشه!
فرشته عصبانی شد: «تو تقلب کردی، این نامردیه»
هیزم شکن جواب داد: اوه، فرشته عزیز، منو ببخش، سوء تفاهم شده! میدوونی، اگه به جنیفر لوپز «نه» میگفتم، تو میرفتی و با «کاترین زتا جونز» میاومدی و بعدش هم با «آنجلیا جولی» و در آخر تو میرفتی و با زن خودم میاومدی و به خاطر صداقت من، تو همهشون رو به من میدادی.
اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری چندتا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم: آره!!!!!!!
فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست
اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب
عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد
کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد
بارها چهره ام خندان بود ولی در درون می شکستم سعی می کردم که با اشکهایم دیگران را ناراحت نکنم
همچون آینه ای بودم که در درون می شکستم ولی با خنده هایم سعی می کردم که با همان تکه های کوچک آینه ی خرد شده که در وجودم مانده خورشید را منعکس کنم و عشق را به اطرافیانم هدیه دهم.
گفتی که بهونه می خوای
بهونه خود نگاته
نمی خواد بخوای هدف تو
هدفت توی چشاته
چشای خسته و سردت
مثل یه کویر درده
کویر بی حاصلی که
بارونش اشکای سرده
اشکای سرد نگاهت
دلیلش ماتم مرگه
مرگی که دلت رو کشته
سنگی رو به جاش گذاشته
...اما نه ... دل تو سنگ نیست !!
(( سنگ شدن خودش یه درده))
دل تو مثل یه کوهه
کوهی که سرش بلوره
بلورا می خوان نمونن
سردیو بهونه کردن
گرمی یه دستو می خوان
که از اون چشات بریزن.
برای تو که در جستجوی بهانه ای هستی تا کویر چشمانت را سیراب کنی.
خیلی سخته جای یه درخت باشی چون بودن اینکه بخوای یه روز یه پرنده میاد و رو شاخه هات لونه می کنه مجبور می شی بهش عادت کنی کم کم این عادته واسه ات می شه یه جور وابستگی که از تنهایی درت میاره بعد از اون پرنده می شه همه کست ، یه روزم فصل خزون می شه و همراه ریزش برگا پرنده ترکت می کنه و تو می مونی و لونه ای که واسه یه عمر رو تنت باقی می مونه!
در میان آتش عشق و جنون افتاده ام
زیر پای مردمان بی خدا جا مانده ام
جرعه ی جام تهی و روز وصل عاشقان
هر دو نا پیدایند اما من که ره گم کرده ام
زرق وبرق این جهان باشد مرام مردمان
شاید اینجا من میان مردمان بیچاره ام
آتش عشق جنون ما را به اینجاها کشاند
ورنه من ازهرچه زاری وفغان درمانده ام
زیر چرخ آسمان ها و زمین بی یاورم
آخر از لطف خدای مهربان دور مانده ام
فرا رسیدن ایام سوگواری ماه محرم را به تمام مسلمین،به
خصوص دانشجویا ن دانشگاه علوم پزشکی فسا تسلیت عرض می نمایم
یکی از روزای برفی
دلمو یاد تو لرزوند
چند باری تو رو صدا زد
چشای خیسمو باروند
دل تنها و غریبم
توی سینه بی نفس موند
***
مثل همیشه نگاها
غما رو به یادم آورد
تنهایی و بی کسی رو
برا من بهونه آورد
غصه هامو کوله کردم
سفری به کوچه کردم
رفتم و تنها نموندم
آخه با یاد تو بودم
گفتم اونجا دست به کار شم
یه آدم برفی بسازم
گفتی که به جای قلبش
یه تیکه سنگ جا بزارم
گفتمت این قلب سنگی
همیشه با آدما هست
بیا تا دلی بسازیم
پاک و یکرنگ و کمی گرم
بعد ساختنش ما اونو
جا گذاشتیمش تو برفا
هدیه ای برای دنیا
همه آدمای تنها
***
دیگه وقت رفتنت بود
منو تنها کشتنت بود
رفتی اما قبل رفتن
چند تایی ستاره دادی
گفتی این همراه من بود
هدیه ی تولدت بود
ستاره ها رو گرفتم
گوشه ی چشام گذاشتم
اما آخ... یادم نبود که
دلمو تنها گذاشتم
تموم قلبمو انگار
توی برفا جا گذاشتم!!!
گفتم از دل برود هر آنکه از دیده رود
گفت جانا ز دلت خواهش بیجا داری
گفتم او را که نبینم چه کنم یاد از او
گفت در دل تو از او ،خاطر زیبا داری
گفتمش درد دلم را نتوان گفت به او
گفت از دل به دلش صد ره کوتاه داری
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]