سلام .... من امروز فقط اومدم درد دل کنم . قول می دم زودم درد دلم رو پاک کنم.فقط می خوام بدونید :
دلم گرفته . با اینکه الان خونمون هستم ، ولی دلم واسه فسا و بچه ها و خوابگاه یه ریزه شده ..
چیه دارید می خندید ؟؟ میگید انگار 100 ساله رفته که 100 ساله دیگه برگرده ؟؟؟؟؟
به خدا امتحانش کنید ، خیلی سخته ... خیلی سخته بدونی مثلا امروز جلسه کانون شعر بوده و نمی تونی بری
دلم یه ریزه شده ! واسه غر غر کردنای خانوم !!!X واسه آماده کردن گزارش کار !!!!!!!
همین دیگه ....
خلاصش اینکه دلم تنگه ...
آقای دبیر غر نزن که چرا وبلاگ رو کردم دفتر خاطرات ... قول می دم زود پاکش کنم
منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟
الو ....
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر
صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست
الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
دوباره ...
... تا خدا خداست
باید فراموشت کنم، چندیست تمرین می کنم
من می توانم، می شود، آرام تلقین می کنم
با عکس های دیگری، تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را، بیهوده تزئین می کنم
سخت است، اما می شود، در نقش یک عاقل روم
شب نه دعایت می کنم، نه صبح نفرین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست، تا بعد بهتر می شوم
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
از جنب و جوش افتاده ام، دیگر نمی گویم به خود:
وقتی عروسی می کند آن می کنم این می کنم
این درد سرد بی کسی، بر شانه جا خوش کرده است
از روی عادت دوستی، با بار سنگین می کنم
هرچه دعا کردم نشد ، شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی، سرشار از آمین می کنم
نه اسب ، نه باران ، نه مرد ، تنهایم و این دائمی ست
اسب حقیقت را خودم، با این نشان زین می کنم
یا می برم یا باز هم، نقش شکستی تلخ را
در خاطرات سرخ خود، با رنج آذین می کنم
حالا نه تو مال منی، نه خواستی سهمت شوم
این مشکل من بود و هست ، در عشق گلچبن می کنم
کم کم ز یادم می روی، این روزگارو رسم اوست
این جمله را با تلخی اش ،صد بار تضمین می کنم
الهی به داده هایت شکر ..
به نداده هایت شکر ..
به گرفته هایت شکر ...
چرا که داده هایت نعمت ..
نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است ......
تو عاشق نیستی حال دل ما را چه میدانی
تو دائم شادمانی طعم غمها را چه میدانی
من و بیگانه را با یک نظر میبینی از غفلت
تو طفلی قدر عشق والفت ما را چه میدانی
کجا رمز نگاه و راز عشق و آرزو دانی
تو معنای نگاه پر تمنا را چه می دانی
تو اشکی دیدی از دریای مواج درون من
خروش و خشم و توفانهای دریا را چه می دانی
طبیب درد دلها نیستی هر چند زیبایی
دوای درد این لیلی رسوا را چه میدانی
ندیدی تلخی درد و ندیدی لذت درمان
تو ای بی درد مفهوم مداوا را چه می دانی
یک نیمکت کنار خیابان، دوتا سکوت...
این زندگی کشیده به این جا چرا سکوت؟
من را نگاه کن به تو هم فکر میکنم
پس فکر میکند به خودش بی صدا سکوت
این ماجرای تلخ خیابان و عشق هاست
یک روز سرد توی خیابان دو تا سکوت
هر یک شبیه آن یکی آبی ، بنفش، سرخ
ـ هرچند بود منشاء این رنگ ها سکوت ـ
در هم قدم زدند و به هم فکر! فکر! فکر!
آخر رقم زدند سر آغاز را: سکوت!
یک ماه بعد: هردو به هم خو گرفته اند
چون کودکی به مادر و چون کوه؛ با سکوت
شش ماه بعد روی پل عابری بلند
ـ من دوست دارمت! مثلا تا کجا؟ سکوت
در روز های بعد یکی فکر میکند:
ـ عشق اشتباه بوده وگر نه چرا سکوت؟
یکسال بعد: ما به هم اصلا نمی خوریم
یک نیمکت کنار خیابان دوتا سکوت
همیشه
غروب دریا برام
یه دلتنگی خاص داشته
درعین زیبایی وقتی خورشید
آخرین پرتوهای عاشقش رو روی تن
گرم دریا رها میکنه و آسمون که آبی بی
انتهاش رو چه بی ادعا پیشکش دریا کرده و دریا
که با همه اینها عاشقانه ساحل رو می پرسته و چه بی
غرور خودش رو در آغوش ساحل میندازه .همیشه وقتی به دریا
نگاه می کنم، مطمئن هستم که اونقدر مهربون هست که بشه کنارش
ایستاد و از زیبایی و شکیبایی و شعری که درش هست لذت برد.میدونی اگه دل
به دریا بدی آسمون دلت آبی میشه و اون وقت آبی آسمون پیش چشمات تبدیل به
بیکرانی میشه که بالهات رو به پرواز تشویق می کنه و این آغازی میشه تا اهل
آسمون بشی و زمین بشه خونه دوم تو.دل به دریا که بدی هوای دلت بوی
بارون میگیره اون وقت همیشه حس ناب باریدن در تو تازه است هر
وقت دلم از همه کس و همه جا می گیره وقتی دیگه حتی از
خودم هم خسته هستم میرم به خلوت دریا و ساحلش
کفشهام رو در میارم آن وقت که حرکت شن های
دریا رو زیر پام حس میکنم وقتی موجهای دریا
خودشون رو بی غرور زیر پاهام رها میکنن
نسیمی که منو درخودش می پیچه
و احساس سرما ئیکه همه
وجودم رو میگیره خیلی
میایستم یه گوشه
ساحل و چشمام
رو میبندم و
فقط گوش
میکنم
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !
این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟
سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چه زیباست لحظه ای که من به
سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !
چه زیباست لحظه ای که سر نوشت
با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....
و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
امشب شده ام مست که مستانه بگریم
بگذارشبی گوشه میخانه بگریم
زان آمده ام مست درین میکده کامشب
برقهقهه ساغر و پیمانه بگریم
افسانه دل، قصه پررنج وملالی است
بگذاربراین قصه وافسانه بگریم
ای عقل، توبرعاشق دیوانه بخندی؟
من نیزبه هرعاقل وفرزانه بگریم
طفل دل من بازترا می طلبد، باز
بگذاربراین طفل یتیمانه بگریم
امشب زچه رو در وطن خویش غریبم
بگذار دراین شهرغریبانه بگریم
آن طایرزیبای مرا بال ببستند
شبها به پرافشانی پروانه بگریم
بخوان به نام گل سرخ ، در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان، دوباره بخوان ، تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ ، در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
پیام روشن باران ، زبام نیلی شب
که رهگذر نسیمش به هر کرانه برد
ز خشک سال چه ترسی
که سد بستی بستند
نه در برابر آب ، که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور ...
تو خاموشی ، که بخواند ؟
تو می روی ، که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
هزار آینه جاری ست ...
هزار آینه اینک ، به همسرایی قلبِ تو می تپد با شوق
زمین تُهی ست ز زندان
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن ، بدان زبان که تو دانی ...
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]