عکس تنهایی من چیست ؟!
درختی کهنه
که شده تکیه ی اندوه کسی
که پر از درد و غم است
شاخه ام سایه که می اندازد ؛
تنه ام تکیه گه درد من است
آری ، آن بوته ی بی برگ منم
که به تنهایی خود
خیره شده است
و غمش ؛
سایه به خویش افکنده !
عکس تنهایی من
تصویرِ ِ تن رهگذریست
که همه شادی ِ از شاخه فروریخته ام ،
زیر پایش به سفر
خورد شده است
رهگذر رفته و شادی هایم
مثل یک برگ ز صد خاطره است
که زهردفتر من
پاره شده است
صفحه ی اوّلِ هر خاطره یعنی ؛
من و تو !
واخرین ناله ی جا مانده ز او ؛
ردِ پای نود و نه برگ است
- صفحاتی که در آن بی تو شدم -
عکس تنهایی من یعنی ؛
یکصد بی یک !
عکس تنهایی من
آن نود و نه یعنی ؛
ردِ پای تن آن رهگذریست ،
که فقط بر تنِ یک صفحه
جفا کرد و گذشت
و همان صفحه ؛
من و تو
بودیم!
ستاره
سروده شده در 16 .04. 87
وقتی که تیرِ آه به مهتاب می خورد؛
از کوزه ی شکسته دلم آب می خورد
گویی که طفل ِ اشکِ کسی از نگاه من
بر دل گرفته ، صد جریان تاب می خورد!
ستاره
سروده شده در 13 تیر 87
دلم به اندازه ی غربت روزهای بی تو بودن گرفته، چند وقتیست با آنکه با تو حرف میزنم امّا حضورت را میان جملات احساسم درک نمی کنم ! دوست دارم مثل روزهای پیشین با تمام اندوه درونی ام حس کنم که کسی هوای قلب شکسته و دل گرفته ی مرا دارد امّا... نمی دانم چرا؟!...............اینقدر از تو دور شده ام ! شاید ..شاید که نه، حتما گناه خودم است که با وجود عالمی از آدم ، بی تو احساس تنهایی می کنم .
دوست دارم مثل روزهای پیشین بی لحن رسمانه یا ادیبانه ای راحت و خودمانی با تو سخن برانم..........امّا حتی اکنون که نشسته ام و از بی تو بودن با تو حرف می زنم زبان صمیمی ادای جملاتم را فراموش کرده ام
خداوندگارا ! بگذار حال که بی زبان خویش پیش می روم در از خود بیگانگی ام نیز تو را داشته باشم هر چند مثل من ، احساس و رفاقتم با خود، غریب می افتی
خداوندگارا ! ببین که این نه منم که با تو سخن می رانم ، این آن غریبه از خودیست که در اوج سردرگمی اش باز هم خدای همیشگی اش را جستجو می کند ........................کاش زودتر پیدایش کنی!
ستاره سرگردان
یه شو که خوسیدُم خواِت ندیدُم
تو بیداری ؛ روز و شو اِت ندیدُم
می گوفتی پاکی و صاف مثِ چشمهَ
تُ کی چشمهَ شودی اواِت ندیدُم ؟!
ستاره
سروده شده در 1387.01.16
یادش به خیر آن نیمکت ، آن آرزوها
باران ِ آرام و کمی خیسیده موها ،
آن چشم های خواهش آلود ِجوانی
گفتی به من با من بمان تا می توانی
آن دستهای سرد ولرزان و زمستان ،
طفلان شب خوابیده از ترس دبستان
هر جزره فرشی روی خاک ِ نیمکت بود
دنیا هم آن شبها خوش و شیرین صفت بود
من در کنارت بودم و نزدیک بودیم
یک نامه با خطِّ خوش ِ تبریک بودیم
یادش به خیر آن نیمکت ، آن عهد و پیمان
از شوق ِ دنیا می چکید از ابر باران!
ما بی کلک بودیم با شاخ ِ درختان ،
یادش به خیر شام ِ سپید ِ نیک بختان
آب و هوایی سرد و ماها ؛ گرم بودیم
لبریز ی احساس ِ قشنگِ شرم بودیم
بی چتر در زیرِ محبت خیس بودیم
اشک ِ بلور ِ روشنِ تندیس بودیم
یادش به خیر آنجا خدا نزدیکتر بود
سرها برای هر بلایش بی سپر بود
.............
یادش به خیری گفتم و آخر رسیدیم
این روزها زندانی دست ِ نسیبیم
یادش به خیر ، باید گذشت و زندگی کرد
دنیا هم آن شبها فقط ارزندگی کرد!
ستاره
سروده شده در خرداد ماه 87
در خود ندارم اندکی حتی ستاره
من یک شبم
چون در سیاهی بی نظیرم
با خیسی ات احساس خوشبختی
به من ده
تا در خودم رنگ
سپیدی راببینم
یک دم ببار اینک
و خیسم کن سرا پا
من در گلوی بغض های خود
اسیرم
ای آسمان! بر من ببار اینک خدا را
تا از درونش
حسّ باران خورده گیرم
ای آسمان! بر من ببار اینک که تا صبح ؛
در خیسی حسّ خداوندی
بمیرم!
ستاره
سروده شده در خرداد87
سفر کن تا دلم آرام گردد
نگاهم در نگاهت رام گردد
سفر کن تا تن شبهای تنگم
چو آهویی ، اسیر دام گردد!
چشم تو مرا به خواب می اندازد
دل در گرو عشق تو خون می بازد
یارا ! تو ببین چگونه در فاصله ها
شعر از کلمات من جنون می سازد
ستاره
سروده شده در اردیبهشت87
زندگی با من تو گفتی عادتی دیرینه است
زندگی کن تا نفس هایم درون سینه است
رفتن آن نیست که با پای خود از دل بروی
رفتن آن است که با دل ره باطل بروی!
بر خود شده بودم که دلت از تو بدزدم
ناشی شدم و قلب مرا چشم تو دزدید!
ستاره
سروده شده در 1387.03.22
منم دوباره اومدم هرچند دیر امّا غیبت طولانی مدّت من دست خودم نبود .....
به هر حال خوشحالم که می بینم دونه دونه بچه ها دارن به وبلاگ خودشون بر می گردن.
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]