باید فراموشت کنم، چندیست تمرین می کنم
من می توانم، می شود، آرام تلقین می کنم
با عکس های دیگری، تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را، بیهوده تزئین می کنم
سخت است، اما می شود، در نقش یک عاقل روم
شب نه دعایت می کنم، نه صبح نفرین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست، تا بعد بهتر می شوم
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
از جنب و جوش افتاده ام، دیگر نمی گویم به خود:
وقتی عروسی می کند آن می کنم این می کنم
این درد سرد بی کسی، بر شانه جا خوش کرده است
از روی عادت دوستی، با بار سنگین می کنم
هرچه دعا کردم نشد ، شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی، سرشار از آمین می کنم
نه اسب ، نه باران ، نه مرد ، تنهایم و این دائمی ست
اسب حقیقت را خودم، با این نشان زین می کنم
یا می برم یا باز هم، نقش شکستی تلخ را
در خاطرات سرخ خود، با رنج آذین می کنم
حالا نه تو مال منی، نه خواستی سهمت شوم
این مشکل من بود و هست ، در عشق گلچبن می کنم
کم کم ز یادم می روی، این روزگارو رسم اوست
این جمله را با تلخی اش ،صد بار تضمین می کنم
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]