یکی بود یکی نبود
جز خدا هیچی نبود
زیر این طاق کبود نه ستاره نه سرود
عمو صحرا تپلی
با دو تا لپ گلی
پا و دستش کوچولو
ریش و روحش
دو قلو
چپقش خالی و سرد
دلکش دریای درد
در باغو بسته بود
دم باغ نشسته بود
عمو صحرا پسرات کو ؟
لب دریان پسرام
دخترای ننه دریا رو خاطر خوان پسرام
طفلیا تنگ غلاغپر،پاکشون
خسته و مرده میان
از سر مزرعه شون
تنشون خسته ی کار
دلشون مرده ی زار
دساشون پنبه ترک
لباساشون نمدک
پاهاشون لخت و پتی
کج کلاشون نمدی
می شینن با دل تنگ
لب دریا سر سنگ.
طفلیا شب تا سحر گریه کنون
خواب و از چشم به در دوختشون
پس میرونن
توی دریای نمور می ریزن اشکای شور
می خونن
آخ که چه دل سوز و چه دل دوز می خونن
دخترای ننه دریا
کومه مون سرد و سیاس
چش امیدمون اول به خدا
بعد به شماس
کورهها سرد شدن
سبزه ها زرد شدن
خندهها درد شدن
از سر تپه شبا
شیحه ی اسبای گاری نمیاد
از دل بیشه غروب چهچه سار و قناری نمیاد
دیگه از شهر سرود
تک سواری نمیاد
دیگه مهتاب نمیاد
کرم شب تاب نمیاد
برکت از کومه مون رفت
رستم از شاهنومه رفت.
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]