میشود آیا ...؟
چشم من در انتظارت ایستاده است
انگار که آیی و خبری در راه است
دل من به امید دیدنت زنده است
بیا که حرفها در این گنجینه مانده است
میشود آیا بیایی و رها شود
بغض چند ساله که در گلو مانده است
میخواه صدایت کنم با تمام وجود
عقده ای است که سالها بر دلم مانده است
بیا تا رها شوم ز بند این ایام
که تنها جرعه ای ز صبرم در توشه ام مانده است
( شعر از حقیر )
در ضمن اگه منظورتون جواد جان ورود سر زده بنده است من از شما عذر میخوام ، لطف بزرگ سر کار خانم معافیان بود ...
سلام اول اینکه
دوم اینکه به عزیزانی که تازه وارد وبلاگ شدن تبریک میگم(البته دبیر اون موقعها که سری تو سرا داشت باهاش تغییراتو هما هنگ می کردن ولی بی خیال ما که رسوای جهانیم...)
سوم اینکه کاملآبه طور رسمی از غیبتم در وبلاگ عذر خواهی می کنم وممنون که اسممو حذف نکردین...
ودر آخر از تلاشتون برای پایداری وبلاگ ممنون
چی میشد که مثل من عاشقونه نگاه کنی
منو از هرچی غم توی دله رها کنی
چی میشد آی چی میشد گوشه ی چشم به ما کنی
نظری به این دل آواره بی نوا کنی
چی میشد با اون صدات منو عزیز صدا کنی
قلبمو تو شاد کنی منو حمید صدا کنی
چی میشد نصیب من اون دل عاشقت کنی
تو دل و تو قلب خود مهر منو تو جا کنی
((چی میشد آی چی میشد ، دوست دارم فریاد کنی
با تموم نیاز منو ... از ته دل صدا کنی))
چی میشد با تو بودم همیشه هرجا ای گلم
قدم قدم همراه تو میومدم ای تو گلم
چی میشد ترانه هام بوی اسم تورو می داد
خدا این گل قشنگ تو باغشو به من می داد
چی میشد که حسرتم همین حالا تموم میشد
لبخند تو مرحمی ، روی زخمای دلم میشد
((چی میشد آی چی میشد ، دوست دارم فریاد کنی
با تموم نیاز منو ... از ته دل صدا کنی))
( شعر از حقیر )
سفر کرده بودم
که آفتاب را در لابه لای صخره ی
کوهها به تماشا بنشینم
غافل!
که خورشید در چند قدمی
نگاه بارانی ام
رنگین کمانی ساخت
از شبنم و عشق.
تو نمی دانی
که!
پندارم چه کودکانه و
نگاهم چه مظلومانه
به ترنم یک
پگاه بسنده کرد
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود !
آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد ، بهتر می شود ...
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم ، من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم ، کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست
من بودم ...
ماهی خسته ی دریای محبت ، من بودم
تشنه ی محبت تو تنها ، من بودم
اسیر قفس عشق ، من بودم
آواره ی تنها و بی کس ، من بودم
در این دنیا بی یارو یاور ، من بودم
دراین صحرا ، تشنه ی نگاهت ، من بودم
گدای سر کوی تو ای یار ، من بودم
خاک زیر پای تو ای یار ، من بودم
صدای اندوهگین نی ، تنها ، من بودم
شبنم روی برگ گل یاس ، من بودم
دردو دلم تمام نشد ولی باور کن
شاعر این ترانه ی دل فریب ، من بودم
(شعر از حقیر)
سلام .... خوبید برو بچز اکتیو ؟؟؟؟؟
امید وارم که تعطیلات به همتون خوش گذشته باشه که 100% هم گذشته !!! و 13 به درتون هم به خیر گذشته باشه !!
ایشالله از این به بعد منتظرم همتون کم کاری ایام عیدتون رو جبران کنید .
ممنون
ترجیح می دهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مُردم بفهمم که نیست ،، تااینکه طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مُردم بفهمم که هست ،،، آلبر کامو
از تنهاییهایم گریختم
ظلمت شبها را با روشنی خیالاتم پشت سر گذاشتم
وبا تمام توانم به سویت تاختم
برای یافتنت همه چیز را باختم
و حال خسته و تنهایم
تمام کوچه های خیالاتم را به یادت گشته ام
و اکنون دانسته ام _ که به چه تنهایی غریبانه تری گریخته ام _
خنده را فراموش کرده ام
گریه هایم را نیز
_دیگر هیچ ندارم_
برایم کوله باری از غرور مانده
نه روی برگشت دارم ونه راه جستجو
بی هیچ نشسته ام
و فقط به آمدنت امید بسته ام
بیا و کوله بارم را از دوشم بردار سنگینی اش روحم را می آزارد
بیا. . .
بیا که در کویر سوزان عشقت بی آب شکسته ام
کاش بدانی که در آرزوی دیدنت بی تاب نشسته ام
. . . بیا . . .
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]