سفر کن تا دلم آرام گردد
نگاهم در نگاهت رام گردد
سفر کن تا تن شبهای تنگم
چو آهویی ، اسیر دام گردد!
چشم تو مرا به خواب می اندازد
دل در گرو عشق تو خون می بازد
یارا ! تو ببین چگونه در فاصله ها
شعر از کلمات من جنون می سازد
ستاره
سروده شده در اردیبهشت87
زندگی با من تو گفتی عادتی دیرینه است
زندگی کن تا نفس هایم درون سینه است
رفتن آن نیست که با پای خود از دل بروی
رفتن آن است که با دل ره باطل بروی!
بر خود شده بودم که دلت از تو بدزدم
ناشی شدم و قلب مرا چشم تو دزدید!
ستاره
سروده شده در 1387.03.22
منم دوباره اومدم هرچند دیر امّا غیبت طولانی مدّت من دست خودم نبود .....
به هر حال خوشحالم که می بینم دونه دونه بچه ها دارن به وبلاگ خودشون بر می گردن.
هم قسم ! کجای این فاصله ای؟
تو کدوم سطر همین دل گله ای؟
نگو چش براه خورشیدی هنوز
آخ !چه طاقتی!عجب حوصله ای!
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]