روزگاری است غریبم با خود
گم شدم در تب تاریک جنون
روزگاری است که من میجنگم
در حریقی همه از اتش وخون
روزگاری است که سرگردانم
در تلنبار سکوت وفریاد
روزگاری است که با خود گویم
دل بکن از همه رو بادا باد
روزگاری است پر از خاموشی
نه صدایی نفسی اغوشی
روزگاری است که چون تشنه لبی
هر دم از جام عدم می نوشی
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]