دل بی لطف تو جان ندارد
جان بی تو سر جهان ندارد
ناید ز کمال عقل،عقلی
تا نام تو بر زبان ندارد
ناید ز جمال روح،روحی
تا عشق تو در میان ندارد
جز در خم زلف دلفریبت
روح القدس آشیان ندارد
عقل ارچه شریف رهنمایست
بی نطق تو خان و مان ندارد
روح ارچه لطیف کدخدایست
بی حسن تو آب و نان ندارد
خورشید که یافت خاک کویت
هرگز سر آسمان ندارد
گلنار که دید رنگ رویت
زان پس دل بوستان ندارد
با ناز و کرشمه ی تو ،وصلت
بامیست که نردبان ندارد
در عالم عشق کو نسیمی
کز زلف تو بوی جان ندارد
دارد همه چیز جان ولیکن
انصاف بده که جان ندارد.
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]