سلام
این اولین مطلبی ست که میخواهم برای وبلاگ غریبانه بنویسم.نمیدونم از کجا شروع کنم از جو فرهنگی حاکم بر مملکت یا از دانشگاهها .بذارید از
استعدادی که تو وجود اکثر آدما رخنه کرده حرف بزنیم شعر سرایی.استعدادی که از احساس آدمی سرچشمه می گیرد،احساس دوست
داشتن،نفرت و...
گاهی اوقات وقتی غرق در فکر آمیخته با احساس خود می شویم و نه خود ونه هیچکس دیگری و روی این کره ی خاکی حس نمی کنیم نجوایی در وجودمان آهسته فریاد می ز ند وما گاهی بی اختیار زیر لب زمزمه می کنیم و ناگهان با تلنگری به خود می اییم.چه شد چه شنیدیم چه گفتیم...
گاه به سادگی عبور می کنیم،اما اینجا لحظه ای درنگ جایز است.تفکر کن...تو شعر سراییدی
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]