عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟.... پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبری نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی دردسرنبود
ای کاش نامه یا خبری ، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر، مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفره ، جزچشم تر نبود
عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟... دلش گرفت
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]