می خروشد دریا
لکه ای نیست به دریا تاریک
مانده بر ساحل
پیکرش را ز رهی ناروشن
هیچ کس نیست که اید از راه
و به آب افکندش
و در این وقت که هر کوهه ی آب
حرف با گوش نهان می زندش
موجی آشفته فرا می رسد
از راه که گوید با ما
قصه یک شب طوفانی را
تا بگیرد از آب
آنچه پیوندی داشت
با خیالی درخواب
صبح آن شب که به دریا موجی
چشم ماهی گیران دید
قایقی را به ره آب که داشت
پس کشاندند سوی ساحل خواب آلودش
به همان جای که هست
داستانی نه دراز
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]