دلم گرفته ، نه! نگرفته ، ناراحتم ،اعصابم خورده به خاطره...چقدر بده درست موقعی که فکر می کنی همه چی درست شده و اوضاع رو به راه می شه از طرف دیگه یه جوری ضربه می خوری که...که خودت ترجیح می دی همه چی رو بریزی به هم اونم نه به خاطر خودت !
خدا جون !تا اینجاشو که رفتم هر چی ژیش اومد به ضررم تموم شد،شرایطم اولش بد بود ...خوب شد ... بهتر شد...دیگه بهتر از اون نمی شد!!!...از طرف دیگه اوضاع فرق کرد...بد آوردم... بد شد... بد تر شد...و...(چیزایی که هنوز نیومده،اتفاقاتی که هنوز حادث نشده!!!) خدا جون! کاشکی به اوجش نرسه و بد تر نشه! شاید همه ی اینا یه امتحانه مثل همه ی اون امتحانایی که گرفتی و تو نتیجه اش رد شدم!
نمیدونم حکمت این شرایطی که پیش اومده چیه؟!ولی شاید اگه این اتفاقا نمی افتاد!!!...!!!
شاید جنبه ی خوشبخت بودن رو نداشتم!شاید هم...نه! من هیچ شکی تو خوشبخت بودنم ندارم چون میون همه ی این اتفاقا،حتی تو اوج بد بیاری یکی هست که مواظبمه،نه؟!!!خداجون !چقدر خوبه که اگه هیچی ندارم امید تو مثل یه روزنه بهم نور می رسونه!
هیچوقت فراموش نمی کنم اون دم صبحی رو که بعد از نماز صبح خوابیدم و یکی از فرشته هات اومد یه تیکه نور گذاشت تو دستم و مشتم رو بست و گفت:بازش نکن این خوشبختیه مال توئه...ومن بعد از رفتنش فقط گریه کردم!(نه از ناراحتی بلکه از یه شوق سرشار!!!)
خداجون! اگه اون تیکه ی نور امید تو باشه که هست:ترجیح می دم واسه نگه داشتنش تا آخر عمر مشتم رو باز نکنم!
* قربونت همون مزاحم همیشگی*
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]