گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است ، و یکدست، و باز
شمعدانی ها
و صدادار ترین شاخه ی فصل، ماه را می شنوند.
پلکان، جلو ساختمان.
در. فانوس به دست
و در اسراف ، نسیم.
گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان. کفش به پا کن، و بیا.
و بیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کنند.
پارسایی ست در آنجا که تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است.
سهراب سپهری
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]