سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----109878---
بازدید امروز: ----871-----
بازدید دیروز: ----1-----
کانون شعر و ادب دانشگاه علوم پزشکی فسا

 

نویسنده:
پنج شنبه 86/11/4 ساعت 9:54 صبح

در خود پیچیده ام ، احساس ِ سنگینی شدیدی می کنم نه نای رفتن دارم و نه تحمّل ِ ماندن ، دست و پاهایم سست و بی جانند ، به زحمت ریشه ام را در خاک نگاه داشته ام ، شاخ و برگ هایم را به خزان قرض داده ام تا دو فصلِ دیگر پس بگیرم امّا ای کاش فصلی که انتظارش را می کشم زود تر فرا می رسید ! ای کاش اصلا .... نمی دانم آنقدر زردی دست و پاهایم را روشن کرده که بی گاه در خود می سوزم و هیچ نمی وزد تا مرا تاریک کند ! ای کاش خاموش می شدم آنگاه هم سرد بودم و هم تاریک ! درست است زمستان ! حتی انتظار ِ  زمستان را می کشم  با اینکه خود فرا رسیده است ، آرزوی سرمای شدید می کنم آنقدر شدید تا از فرط ِ درد جوانه های درونم به خود بلرزند و بیدار شوند !

.........اینجا هیچ است و من دارم به قلّه اش می رسم ای کاش هر گز نمی رسیدم ! ..........


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ...
    من یا تو؟
    سکه دوستی!
    بیهوده!
    یاد
    بهار!
    ذهن پنجره!
    !
    تیغ زمانه!
    !!!
    !
    بی صدا
    سر در گریبان!
    از جنس خودم!
    فصل کشتار!
    [همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •