سلام
هر چیزی یه روز شروع می شه ، یه روز به اوج خودش می رسه و بالاخره یه روز هم...
بذارید از رفتن حرف نزنیم چون ما تازه اومدیم و قصد داریم خودمون رو همراه نوشته هامون مثل یه خاطره تو این وبلاگ جا بذاریم ، قصد داریم اونقدر بنویسیم و با نوشته ها با هم حرف بزنیم تا صمیمیتمون به اوج خودش برسه و اوج رفاقتامون اونقدر بزرگ باشه که هیچ وقت تو سراشیبی رفتن گم نشه !
این روزها اولین روزای رفاقت ما با احساسائیه که غریبانه تو وجود تک تکمون ریشه دووندن ، می خوایم شروع کنیم ، بهشون پر و بال بدیم ، بذاریم که رو شاخه های غرورمون تکیه کنن و مثل یه پیچک اونقدر بپیچن و بالا برن تا به خدا برسن. خوبه ما هم همراه حرفا و نوشته هامون اونقدر با هم صادق و صمیمی باشیم که قبل از پیچکای احساسمون خدا رو لمس کنیم.
چه طوره از همین الان شروع کنیم ؟! اگه پایه ی رسیدنی یه یا علی بگو و دستاتو بده به من . مطمئن باش خدا اونقدرا هم که فکر می کنیم دور نیست . . .
ستاره
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]