اشك دلتنگي كه بر دستم چكيد اشك ما راديد انديشيد ؟نه
لنگ شد بيرنگ شد احساس ها هيچ از احساس ما فهميد ؟نه
عالي بود ... خيلي مفهومي بودو احساسي ...
دلم به حال خودم ميسوزد ، كه مرا فهميد ، اشكم را ديد ، گريه ميكرد ، نگاهم را ميفهميد ، به خاطرم ميخنديد اما ...
اما همه به خاطر خودش بود ، چون در زندگيش يكي ديگر بود كه خصوصيات منو و من خصوصيات اونو نداشتم و اون هر 2رو ميخواست و براي خودش و به خا طر خودش مرا ميفهميد ، مخنديد ، ميگرييد
تا كي نامردي ديدين؟ تا كي تقديم كردن و هيچ ثمر نديدن ؟
تا كي؟