دوست داشتم اين حرفا رو يه جوري بهتون بگم وبلاگ ِ كانون شعر رو انتخاب كردم چون خودمون از اوّلش قرار گذاشتيم تا حرفاي دلِ تنگمون رو بزنيم گلايه ، نق زدن ، يا هر چيز ّ ديگه اي كه فكرش رو مي خوايد بكنيد .....بگذريم .... و امّا ...
نمي دونم چرا هر اتفاقي كه مي افته بدون اينكه فكرش رو بكنيم بايد دست به يه قضاوت ِ عجولانه بزنيم درسته شايد وقتي يه عدّه اي با هم يه كاري رو شروع مي كنن باتيد تا آخرش با هم پيش برن و اگه وسطِ راه يكي خواست اتراق كنه يا برگرده اين حقّ ِ بقيّه است كه بدونن چرا اون يكي داره مي كشه كنار امّا بايد به اين هم فكر كنيم كه شايد بعضي از دلايل قابل ِ ذكر نباشه خب اين دليل بر اين نمي شه كه اگه طرفمون دليل رفتنش رو نمي گه به خودمون اجازه بديم كه هر جوري خواستيم راجع به رفتنش فكر كنيم ببينيد آقاي دبير فكر كنم من قبلا هم بهتون گفته باشم كه يه وقتايي احتياج دارم كه فقط واسه خودم باشم و حالا به جايي رسيدم كه همه ي وقتام رو لازم دارم كفتم اگه برم كنار ديگه نه من اذّيت مي شم نه شما ..... نمي دونم چرا شما اصرار داريد كه فكر كنيد دليد رفتن من بر مي گرده به دل خوري از شما ؟ دليل من هر چي كه باشه دل خوري يا رنجش از بقيّه نيست اين رو مطمون باشيد ..مثل اينكه خيلي طولاني شد ... خب ..تا بعد ...