به همان قدر که چشم تو پر از زیباییست
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهاییست
این غزلهای زلالی که زمن می شنوی
چشمه جاری اندوه دلی دریاییست
چند وقت است که بازیچه مردم شده ام
گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیاییست
دل به دریا زده تا بازهم آغاز کنم
ماجرایی که سرانجامش یک رسواییست
پنجره ای نشانم دهید
تا من برای همیشه نگاه منتظر پشت آن باشم
پنجره ای نشانم دهید
من خانه ای دارم با چهار ضلع بلند آجری
روشنایی خورشید را از یاد برده ام
آسمان پر ستاره را نیز
پنجره ای نشانم دهید
پنجره ای که پرواز گنجشکان را از پشت آن تماشا کنم
و خوشبختی مردمان را و گذر فصلها را
در کوچه ما خانه ها را بی پنجره می سازند...
بی توطوفان زده دشت جنونم صیدافتاده به خونم
توچه سان میگذری غافل ازاندوه درونم
بی من ازکوچه گذر کردی و رفتی
بی من ازشهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ,نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی
چون درخانه ببستم دگرازپای نشستم
گوییا زلزله آمد گوییاخانه فروریخت
بی توکس نشنود ازاین دل بشکسته صدایی
برنخیزددگرازمرغک پربسته هوایی
توهمه بودو نبودیتوهمه شعروسرودی
چه گریزی زبرمن که زکویت نگریزم
گربمیرم زغم دل با توهرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم
به نام خدای غریبانه ها خدای گل و شمع و پروانه ها
...وخدایی که در این نزدیکی است
و سلامی که در آن تاریکی است...
سلام به تمام دانشجویان عزیز و یه سلام مخصوص گرم و سرشار از روشنایی به غریبانه های عزیز . امیدوارم که تعطیلات به همتون خوش گذشته باشه و با دلهایی جوان و پر غرور به آشیانه ی غریبانه ای بر گشته باشید تا دوباره با تمام افتخار پر و بال عشق را باز کنیم و در آسمان همیشه آبی غریبانه پر بگیریم و به همه معنای پرواز و اوج را بفهمانیم .
و در همین رابطه این دو بیتی رو میگم و یه شعار و سر لوحه برای هممون باشه...
بر پشت بام آسمان پا می گذاریم
بر شانه های ابر آنجا می گذاریم
در سطر های دفتر تاریخ دلها
نامی همیشه جاودان جا می گذاریم
و ما برای این آمده ایم که واقعا با غرور و افتخار و با یاری حضرت دوست فریاد بزنیم ...
در سطر های دفتر تاریخ دلها
نامی همیشه جاودان جا می گذاریم
سلام ...
یازدهم مهر تولد یک سالگی وبلاگمونه .
آهای بچه های کانون شعر ، کجایید ؟؟؟؟؟
نمی خواین واسه یک سالگی وبلاگ بیاین یه سر بزنید ؟؟!!!!
یادمان باشد ..
اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد ...
سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشد...
اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
من ان گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی ابی
ولی با خفت و خاری پی شبنم نمی گردم
تو ای زیبا نگارم بیا امشب که تنهایم
بیا پر کن تو تنهایی که امشب مست دیدارم
بیا تا که غم هایم را به دست باد بسپارم
شوم سر خوش زدیدارت بیا امشب که تنهایم
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
چقدر اخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]