سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----109025---
بازدید امروز: ----18-----
بازدید دیروز: ----1-----
کانون شعر و ادب دانشگاه علوم پزشکی فسا

 

نویسنده: صادق میرکی
شنبه 87/5/26 ساعت 8:54 عصر

سلام غریبانه ای های عزیز امیدوارم هر جا هستید شاد و غریبانه باشید و امیدوارم تمام ترم چهاریا یه رتبه خوب کسب کرده باشند به خصوص بچه های کانون خودمان.

ضمنا میلاد سراسر نور حضرت ولی عصر را به همه تبریک میگم و ایشالله هر چه زودتر ظهورش رو ببینیم و این دو بیتی را تقدیم به همه شما دوستان می کنم:

عمری است دلم حسرت باران دارد

قلب کوچکم حس پریشان دارد

یاس خسته ی باغچه احساسم

با رفتن تو دو چشم گریان دارد

موفق باشید و همیشه غریبانه ای بمونید...!!!!!!!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: زهرا ره گذر
شنبه 87/5/19 ساعت 6:41 عصر

برای رفتنمان دستی تکان داد و خود در میان سایه ها پنهان شد .......

خداحافظ از همتون .


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
چهارشنبه 87/5/9 ساعت 1:2 صبح

با عرض سلام و تبریک خدمت دانشجویان کاردانی ورودی 85

خواستم از طریق وبلاگ فارغ التحصیلی تک تکتون رو تبریک بگم . انشاالله که هممون به مقاطع بالاتر تحصیلی می ریم .

واسه همتون آرزوی خوشبختی و سربلندی و سلامت دارم.

از کسانی هم که ندیدمشون تا خداحافظی کنم ، از همین جا خداحافظی می کنم.

همتون رو دوست دارم . موفق و پیروز باشید

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: خلیل خوانسالار
سه شنبه 87/5/8 ساعت 12:13 صبح

مرغکی بود اسیر در قفسی

توی این شهر غریب وتاریک

تک وتنها بدون یاری

شعر غم را می خواند

و به امید این راه

چشم براه رهگذری

که بیاید از دور

بگشاید در این زندان سترگ

چه خیالی        چه امیدی

و به امید روزی که بیاید یاری

از پس روشنی صبح امید

بشکند این قفس سنگی را

ببرد تاریکی از این شهر سیاه

و کشد ناز این مرغک خسته

وای چه خیالی       چه امیدی

مرغک خسته تا لحظه ی مرگ

منتظر قاصدکی

که بیارد خبری

و بگوید با مرغ

آن سوی این تاریکی

یک نفر هست هنوز منتظرت

اما

چه خیالی             چه امیدی

                                                                                          7/10/86


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: صغری رحیمی
جمعه 87/5/4 ساعت 4:55 عصر

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا 

 بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟!

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

 سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟! 

 عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟! 

 نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ؟!

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار 

 این همه غافل شدی از چون منی شیدا چرا ؟! 

  شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

 ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا ؟!

  ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

 اینقدر با بخت خواب آلود من لا لا چرا ؟! 

 آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

  در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟!

محمد بهجت تبریزی


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ...
    من یا تو؟
    سکه دوستی!
    بیهوده!
    یاد
    بهار!
    ذهن پنجره!
    !
    تیغ زمانه!
    !!!
    !
    بی صدا
    سر در گریبان!
    از جنس خودم!
    فصل کشتار!
    [همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •