سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----109043---
بازدید امروز: ----36-----
بازدید دیروز: ----1-----
کانون شعر و ادب دانشگاه علوم پزشکی فسا

 

  • !
  • نویسنده: صغری رحیمی
    پنج شنبه 87/10/26 ساعت 11:4 صبح

    من همان پیکر عریان شبم

     که نگاهم مخفیست،

    می فریبم همه را !

    من همان چشم سیاهم پر خواب !

    خواب فردای پر از مکر و فریب ،

     ترس افشای تن عریانم !

    صد به چشمان سیاهم لعنت!

     قلب من چشم من است

    صد به احساس سیاهم لعنت!

    هر کسی در تن من خفته و بیدار شدست

    به گمانی که وفاداری من بسیار است ؛

    عاشق لحظه ی دیدار شدست!

    غافل از گوشه ی دنج دگری

    که تنی دیگر هم

    به تنم گرم شدست!

    من همان پیکر عریان شبم ...

    صد به این پیکر عریان لعنت!

    ستاره سروده شده در 21 دی ماه 87


        نظرات دیگران ( )
    نویسنده: صغری رحیمی
    شنبه 87/10/14 ساعت 12:31 عصر

    به نام خداوند خون حسین ،

     خدای نجف، کربلا، کاظمین!

    خداوند چشمان گرد قنات،

    به نام خداوند شط فرات!

    فرا رسیدن ایام سوگواری شاه شهیدان را به تمامی شما  تسلیت عرض می نمایم  به امید آنکه بتوانیم بهره ی شایسته ای از این ایام ببریم دست های نیاز اشک هایمان را ملتمسانه به سوی خدای غریبانه ها دراز می کنیم باشد که با توسل به  امام حسین(ع) مورد لطف و رحمتش قرار گیریم!


        نظرات دیگران ( )
    نویسنده: صغری رحیمی
    شنبه 87/10/14 ساعت 12:19 عصر

    سقف ویران شده ام بر تن این خانه ی درد 

    که به لبخند ملیح و تلخم

    کمرش خم شده است !

     نگرانی تا کی ؟!

     غم به فریاد من و تو نرسیده است

    ببین !

     آنچه کم دارد از این نافرجام دلما

     دست غمی بود که دایم خوردیم ی

    کدمی نیز به دردم تو بخند

     تا به خندیدن تو شاد شوم

    آسمان! با من اگر همراهی ؛

    بر سر خانه ی غم ویران شو

     تا همه شاد شوند

     و لبلن من و دنیای غمین

     پر لبخند شکر گونه شود !

     من و تو

    سقف خرابیم

    بخند!

    ستاره سروده شده در آبان 87


        نظرات دیگران ( )
    نویسنده: هاله شریفی راد
    چهارشنبه 87/10/11 ساعت 10:39 صبح

    خاک بد خواه زمین،فرصت سبز حیات رابلعید.دیوارها سنگ مزار شدند .ازروی پلک شب دو کبوتری که بهم دل داده بودند،حلقه هاشان را در آسمان بهم دادند.خاک تپید ورویای کلید شهرتها را ربود .هنوز لانه کبوتر بر شاخه نور مانده بود مگر او خانه اش را با چه ساخته بود؟ای کاش آدمها خانه هاشان از جنس نور بود .آدم هایی که در رویا بودند ،رویاهاشان نارس چیده شد .آدمهایی که با سقف خانه هاشان هم سجده شده بودند،زمزمه نیایش آسمانی را به گوش خاک رساندند.عمر شیشه قاب عکس خانه بیش از عمر شیشه فاب دلها شده بود.  خداحافظ  با بسطامی وآوای خفته کبک زیر آوار.خداحافظ با ارگ بم در غروب جدایی.خداحافظ با آدم تنهایی که از قافله مرگ جدا افتاده بود ،حریمش را با توشه صبر بغل کرده وبا خود  برده بود.سهل ترین لحظه او،سخت ترین لحظه آدم شده بود.چه می شد آفتاب بیرون نزده بود وخورشید در انتهای شب مانده بود.

     


        نظرات دیگران ( )
    نویسنده: هاله شریفی راد
    چهارشنبه 87/10/11 ساعت 10:4 صبح

    امشب میوه بیهوده تو از شاخه خواهد ریخت.یلدا از ستون نگاه ات بالا می رود وبرگ برگ دلت را صحافی می کند .بی گاه است نه میوه ای داری ونه شکوفه ای.پیراهن درویشی ات چند برگی است که تا سر سپهر بالا رفته است.من هم در باغ زمان زمستانی شده ام .امده ام تا شیار عشق را از پای ریشه ات بدزدم.امشب،یلدا مهمان من است تو هم بیا.یلدا دخترک گمشده افسانه ما قرمز پوشیده است که در بی رنگی زندگی امان پیدا شود.او امده است تا سنت ماندن را پای اتش دل تقسیم کند.بیا ودر بگشا تا یلدا ،اندوه ،میوه بیهوده تو را بچیند وبا خود ببرد.  

     


        نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ...
    من یا تو؟
    سکه دوستی!
    بیهوده!
    یاد
    بهار!
    ذهن پنجره!
    !
    تیغ زمانه!
    !!!
    !
    بی صدا
    سر در گریبان!
    از جنس خودم!
    فصل کشتار!
    [همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •