بین ذهن جاده ای مسلول
می نوردم خاطراتم را
بی گمان رد عبور من
جای پای خونی باد است!
ستاره
سروده شده در اسفند ماه 87
رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم /قصد این قوم فریب است بیا برگردیم/یک نفر بود در این شهر که ما دل به نگاهش بستیم /خنده اش سرد و فریب است بیا برگردیم ........
تن سر در گریبان است این غم!
هوای برف و باران است این غم
ز اندوهی که از جنس محال است؛
خود شام غریبان است این غم
مکن شکوه ستاره از سیاهی
شبی در خانه مهمان است این غم
اگرچه آسمان ذهنش پر از اوست؛
بدون سقفِ ایوان است این غم!...
ستاره سروده شده در 14بهمن 1387
لرزش ساقه ی رقصنده ی بید
با نوازشهایی که نسیم
رخنه در آن دارد
و زمین خاکی
و صدای فریاد
و تپش های نوازنده ی ساز دل تو
همه را میشنوم ، می بینم
و خودم را در پسِ سنگدلی!
و زبان دستم که به من می گوید :
تو هراسان از آینده و فردا شده ای
که تو حساس تر از هرچیزی؛
سوتک فصل تماشا شده ای !...
و خیالات مرا در بر می گیرد
...خیالاتی از جنس خودم ،
ساده ،پیدا و رها از هر بند !
ستاره سروده شده در اردیبهشت 83
فصل کشتار که بود ؛
در قصابی باز ،
دل ساتور پر از رنج و عذاب،
چشم قصاب پر از صاعقه هایی از خون ،
تن یک خاطره ذر دستانش
گوش تا گوش سرش را می کند
دل من در صف بود !
خون زند زبرین را چون آب
ساده پایین می داد!
وازه هاییم آرام
داغ و تب می کردند
پلکهای خوابم
فکر شب می کردند
و تنم چون مرداب
ساکت و بی جان بود
رو به رویم؛ مهتاب
آرزویم بر آب
برگهای جریانم بر باد
و خودم راکد و دور از انجام
می شمردم تا چند ؟!
یک ...
یک ...
یک ...
آه !
حسابم بد بود
و نمی دانستم بعد چندین فریاد
نوبت من می شد!
ستاره سروده شده درز شهریور ماه 84
پیشاپیش فرا رسیدن ایام میمون و خجسته ی دهه ی فجر را همراهان همیشگی غریبانه تبریک و شاد باش عرض مینمایم امیدوارم که ایام خوش و خرمی رو در پیش رو داشته باشید!
توی این گیتی در خواب مانده
چه کسی بیدار است؟
چه کسی می داند
ته این جاده کجاست
به کجا می رسد این جاده که بی پایان است
چه کسی می داند آخر قصه ی قاصدکانی که اسیر هوس باد شدند
ازکه باید پرسید
قاصدک ها کی،کجا می میرند
از که باید پرسید
مقصد قاصدک ما کجاست
خانه ی خورشیدی یا که تاریکی شب های سیاه
از که باید پرسید؟
ای انکه نداری خبر از حال خرابم ؛
چندیست نبردهست ز اندوه تو خوابم
گریان شده ام از غم دلتنگی بسیار
با یاد تو تسبیح کنان غرق ثوابم
از حسرت این فاصله بسیار نوشتم
با شعر تر و اشک غم و قلب خرابم
در دفتر صد برگ پر از آه جگر سوز
تقدیر پر از شعر حزین کرده کتابم
تو خواهش چشمان منی بی خبر از من
دیریست به پاسخ نگهت کرده جوابم
با اینهمه خرسندم از این آتش سوزان
هر چند که راهی به تن خشک سرابم!
ستاره سروده شده در مهر 87
بوی گریه می آید ، ذهن قصه بارانیست
آب چشمه ی امشب اندکی گوارا نیست
ابر غصه پوشانده روی ماه مخمل را
موسم بهاری کشت بدر ماه اول را
کوچه های فروردین بوی نیمه شب دارد
آسمان! چرا امشب ابر غم نمی بارد ؟!
سطر رو به پایان است شام آخرین دیدار
ناله ی پدر امشب کرده دیده را بیدار
ضجه میزند خانه، شکوه می کند دیوار پ
پیچکانه نیلوفر! آه آسمان بردار
بوی گریه می آید مادرم دلش خون است
میرود پدر فردا رسم عالم دون است
بوی خسته ی دست باد میزند سیلی
حکمت خداوند است ؛ کرده گونه ام نیلی
این نشان آرامش ؛ شب که میزند فریاد
گم شده است در ذهنش تیشه ی غم فرهاد
رنگ مشکی اش گویی گیسوان شیرین است
روزگار فرهاد از بودنش غم انگیز است
شب؛ غرور وحشت زا در کمال آرامش
شب ؛ سیاه و هم توسن آسمان در چرخش
بوی گریه می آید آسمان غم انگیز است
جام اختران امشب از سپیده لبریز است !
ستاره سروده شده در فروردین 84
سلام . امروز یه نفر واسه من پیغام گذاشته بود که وبلاگ ما رو دیده و خیلی خوشش اومده .. و از من خواستن که یه شعر از طرف ایشون بزنم تو وبلاگ ..
من واقعا از لطفشون نسبت به وبلاگ ممنونم. امید وارم بازم به وبلاگ ما سر بزنن
اینم شعری که به من دادن تا از طرفشون بنویسم :
غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها
دل خسته ترینم در این گوشه ی دنیا
ای بی خبر از عشق نداری خبر از من
روزی تو آیی که نمانده اثر از من
خودشون رو اینجوری معرفی کردن : سید وحید حسینی 19 ساله
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]